نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
133049
بازدیدهای امروز وبلاگ
29
بازدیدهای دیروز وبلاگ
20
منوی اصلی

[خـانه]

[ RSS ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
زندگی نقطه سر خط
بی وفایی شده عادت
تو نوشته بودی دیدار
3 تا نقطه به قیامت
لوگوی وبلاگ
نقطه سر خط (گاه نوشت های من)
لینک دوستان

*بدون نوشابه بدون سس
* آقای کافه چی
* خانوم حرف های یک دل
* خانوم سبز سکوت
* آقای واژه هایی از کجا؟
* خانوم نوشته های خط خطی
* خانوم دل نوشته
* خانوم پرنسس کوچولو
* خانوم انتهای پیاده رو
* آقای قلم من کاغذ تو
* آقای پن پال
* خانوم کافه ناصری
خانوم نازنین
آقای عشقولک
آقای اوریا
آقای بی عینک
آقای پوس کلف
خانوم نیلوفر
آقای زیر آسمان خدا
آقای هدف
خانوم شاخه نبات
خانوم زن بودن ممنوع
آقای سیمرغ
آقای دلتنگی
آقای کشکول صادق
آقای عکس
قدرت شیطان

اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   مهدی  

عنوان متن باز باران با ترانه ... دوشنبه 86 آبان 14  ساعت 10:24 عصر

 

این شعر رو خیلی وقت پیش روی یه وبلاگ دیدم.این شعر فکر کنم خیلی بیشتر از نسخه اصلیش به حال و روز الان ما نزدیکه.

باز باران بی ترانه

 باز باران با تمام بی کسی های شبانه

می خورد بر مرد تنها

می چکد بر فرش خانه

باز می اید صدای چک چک غم...

باز ماتم

من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده

 نمی دانم...

نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست؟

 نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند

 که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد

کجای ذلتش زیباست؟

باز باران بی ترانه

 باز باران با تمام بی کسی های شبانه

می خورد بر مرد تنها

می چکد بر فرش خانه

باز می اید صدای چک چک غم...

باز ماتم

من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده

 نمی دانم...

نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست؟

 نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند

 که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد

کجای ذلتش زیباست؟

 نمی فهمم..کجای اشک یک بابا

که سقفی از گل و اهن به زور چکمه ی باران

به روی همسر و پروانه های مرده اش ارام باریده

کجایش بوی عشق وعاشقی دارد؟

نمی دانم..نمی دانم چرا مردم نمی دانند

که باران, عشق تنها نیست

صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست

کجای مرگ ما زیباست...نمی فهمم!

یاد ارم, روز باران را

یاد ارم مادرم در کنج باران مرد

کودکی ده ساله بودم

می دویدم زیر باران..از برای نان

مادرم افتاد

مادرم در کوچه های پست شهر ارام جان می داد

فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود

نمی دانم

کجای این لجن زیباست؟

بشنو از من, کودک من

پیش چشمم, مرد فردا

که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست

و ان باران که عشق دارد ...فقط جاریست برای عاشقان مست

و باران من و تو درد و غم دارد

خدا هم خوب می داند که

این عدل زمینی ,عدل کم دارد ...

 


  نظرات شما  ( )


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ